جدول جو
جدول جو

معنی کهنه کاری - جستجوی لغت در جدول جو

کهنه کاری
(کُ نَ / نِ)
حالت و چگونگی کهنه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه کار بودن. مجرب بودن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهنه کار شود
لغت نامه دهخدا
کهنه کاری
کهنه کار بودن مجرب بودن
تصویری از کهنه کاری
تصویر کهنه کاری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زینت دادن سقف یا دیوارهای داخل ساختمان با چسباندن قطعه های کوچک آیینه به شکل های هندسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه کاری
تصویر پینه کاری
شغل و عمل پینه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهنه کار
تصویر کهنه کار
کارآزموده، باتجربه، ماهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
عمل کندن و نقش و نگار انداختن روی سنگ، چوب یا فلز، کنده گری
فرهنگ فارسی عمید
(گُ نَهْ)
عمل گنه کار. تقصیرکاری. مجرمی. عصیان. اثم. جرم. بزه کاری:
به پاسخ سخن لرزلرزان شنید
ز زروان گنهکاری آمد پدید.
فردوسی.
ز نادانی آمد گنه کاریم
گمانم که دیوانه پنداریم.
فردوسی.
خواجه درداده تن بدان خواری
از چه از تهمت گنه کاری.
نظامی.
گرچه بر جان عاشقان خواری است
توبه در عاشقی گنه کاری است.
نظامی.
نان دهانم بدین گنه داری
نان خورانم بدان گنه کاری.
نظامی.
دوستانم توبه گویند از گنه کاری به من
توبه تا من میکنم هرگز نباشد برقرار.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ خَ)
حالت و چگونگی کهنه خر. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار است و 727 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ سَ)
آزمودگی در سواری، کهنه کاری در جنگ، (اصطلاح زورخانه) مرشدی زورخانه. تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی. (فرهنگ فارسی معین) :
با خلق جهان کشتی همت شودم پاک
گر مشعل دولت کندم کهنه سواری.
محسن تأثیر (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
حالت و کیفیت کینه دار. دشمنی. خصومت. کینه توزی:
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری.
حافظ.
و رجوع به کینه دار شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
نقشها که به زر و چوب و سنگ و امثال آن کنند. (غیاث). کنده گری. حکاکی. (فرهنگ فارسی معین). عمل کنده کار. (از آنندراج). حکاکی. (ناظم الاطباء). نقش کندن بر ظروف و آلات فلزی. عمل کندن اشکال در اوانی و ظروف و دیگر چیزهای فلزین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، منبت کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
کتک کاری و کوفتگی و ضرب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از درآویختن به کسی باشد یعنی با آن شخص در مقام زد و خورد درآید. (برهان قاطع). درآویختن هر چیز عموماً و درآویختن با کسی تا آن شخص در مقام زد و خورد آید خصوصاً. (بهار عجم) (آنندراج) :
کمال ار سر ندارد باتو زلفش
مشو درهم که آن از شانه کاری است.
کمال اسماعیل (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل پینه کار. وصالی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل دانه کار. کشت کردن. کشتکاری. تخم پاشی:
بجز دانه کاری مرا کار نیست
بمن پادشاهی سزاوار نیست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کارکردن دلاک و حمامی و نجارو صحاف و مانند آن در خانه مردمان محتاج بدانان
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ / نِ)
نشاندن آینه های خرد بر دیوار خانه و سقف آن بنظم و ترتیب خاص، زینت را
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ)
کهنه کار. باتجربه. که در کاری تجربه و سابقۀ ممتد دارد:
کهن کاران سخن پاکیزه گفتند
سخن بگذار، مروارید سفتند.
نظامی.
رجوع به کهنه کار شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
آزموده. کارآزموده. مجرب. مقابل تازه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سخت گربز. گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پینه کاری
تصویر پینه کاری
عمل و شغل پینه کار وصالی
فرهنگ لغت هوشیار
قدیمی، آزموده مجرب ماهر: اما زن و شوهر کهنه کار بزودی فهمیدند که باید در این میان نقش ظاهرا بیطرفانه ای بازی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تزیین داخلی ساختمان که بوسیله آیینه های کوچک و نشاندن آنها بر دیوار و سقف اشکال هندسی و گل و بته های مختلف ایجاد کنند، مجموع آیینه های کوچکی که برای تزیین بدیوار و سقف نشانده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه کاری
تصویر شانه کاری
در آویختن با کسی زد و خورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
کنده گری حکاکی، منبت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و کیفیت کینه دار: بیا با ما مورز این کینه داری که حق صحبت دیرینه داری. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
آزمودگی در سواری، کهنه کاری در جنگ، (زورخانه) مرشدی زورخانه تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی: با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری. (محسن تاثیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
((کَ دِ))
حکاکی روی چوب، فلز و غیره. حکاکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهنه کار
تصویر کهنه کار
آزموده، هشیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه کاری
تصویر شانه کاری
((نِ))
درآویختن با کسی، زد و خورد کردن
فرهنگ فارسی معین
باتجربه، باسابقه، مجرب
متضاد: تازه کار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حکاکی، کنده گری، نقر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کهنه، کار، مجرب، کارکشته
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چلندر شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کنده شده، منبت کاری شده
فرهنگ گویش مازندرانی